۱- شما با چه سختیهایی روبهرو هستید؟
نخستین سؤال را میتوان به آسانی پاسخ داد؛ زیرا زندگی بهطور کلی سخت است. الان با چه سختیهایی روبهرو هستید؟ اگر با مشکلی بسیار بزرگ و پیچیده مواجه هستید، یک بخش کوچک از آن را در نظر بگیرید. راههای خدا طوری است که ما میتوانیم قدمبهقدم در آن جلو برویم. لازم نیست دورخیز کنیم و از بالای کوه مشکلات بپریم.
۲- از خدا چه پیام حیاتبخشی دریافت میکنید؟
سؤال دوم، پاسخهای احتمالی متعددی دارد. آیا در حال حاضر «از خدا» یا «دربارهٔ خدا»، حقیقتی در ذهنتان است که در وضعیت کنونی با قلب شما سخن میگوید؟ وقتی من دچار اختلال فکری شده بودم، دوم قرنتیان ۱۲ به دادم رسید و قدرت خداوند را وارد ضعف من کرد.
- در گذشته چه چیزی به دادتان رسیده است؟ به چیزی تازهای شما از خداوند نیاز دارید؟
بخشهایی از کتاب مقدس را که با سختی و درد و رنج سروکار دارد، بخوانید. مزامیر، ایوب، دوم قرنتیان و اول پطرس بخشهای مناسبی هستند. البته آیات دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارند که با مصیبتهای ما سخن میگویند.
آیا سرودی هست که به شما یادآوری کند شما در نظر خدا که هستید؟ آیا مزموری میشناسید که وضعیت شما را صادقانه در میان این کشمکش نشان دهد؟یا نکتهای از یک موعظه، تعلیم و یا کتاب که شرح دهد خدا چگونه در مصیبتها کار میکند وعدهای که نشان دهد خداوند در آینده چه خواهد کرد؟
۳- دوستان خردمندتان چه کمک فکریای به شما میکنند؟
سؤال سوم خیلی مهم است، اما ممکن است پاسخی پیچیده داشته باشد. شما به افراد دیگر نیز نیاز دارید. معمولاً این موضوع به برههٔ فراموشی سپرده میشود و شخص دردمند میکوشد به تنهایی از مشکلاتش عبور کند. چه کسی را میشناسید که بتواند با شما همسفر باشد؟
از خودتان بپرسید: «به چه کسی بیش از همه اعتماد دارم؟ چه کسی میتواند با مواظبت تمام؛ قلب شکنندهٔ مرا حمل کند؟ چه کسی با دقت به حرفهایم گوش خواهد داد؟ چه کسی رازدار است و دعاهایش معنا و مفهوم دارد و میتواند نصایح روحانی به من بدهد؟
چه کسی را میشناسم که بیش از دیگران با احساس، صریح، فروتن، با ایمان، با تجربه و با شهامت است؟» البته هیچ کس کامل نیست، اما خدا اشخاص ناکاملی را سر راه ما میگذارد که خردمند، مهربان و قابل اعتمادند، درست آنچه شما دوست دارید برای دیگران باشید. چه کسی میتواند در حملکردن بار مشکلاتتان به شما یاری دهد؟ نگرانیهایتان را به خدا واگذارد و دلداریتان دهد؟
معمولاً این موضوع به برههٔ فراموشی سپرده میشود و شخص دردمند میکوشد به تنهایی از مشکلاتش عبور کند.
چه کسی را میشناسید که بتواند با شما همسفر باشد؟ از خودتان بپرسید: «به چه کسی بیش از همه اعتماد دارم؟ چه کسی میتواند با مواظبت تمام؛ قلب شکنندهٔ مرا حمل کند؟ چه کسی با دقت به حرفهایم گوش خواهد داد؟
چه کسی رازدار است و دعاهایش معنا و مفهوم دارد و میتواند نصایح روحانی به من بدهد؟ چه کسی را میشناسم که بیش از دیگران با احساس، صریح، فروتن، با ایمان، با تجربه و با شهامت است؟» البته هیچ کس کامل نیست، اما خدا اشخاص ناکاملی را سر راه ما میگذارد که خردمند، مهربان و قابل اعتمادند، درست آنچه شما دوست دارید برای دیگران باشید.
چه کسی میتواند در حملکردن بار مشکلاتتان به شما یاری دهد؟ نگرانیهایتان را به خدا واگذارد و دلداریتان دهد؟ بخشی از پیچیدگی سؤال سوم در آن است که ممکن است برخی خردمند نبوده و بسیار نادان باشند. آنها مانند دوستان ایوب، ممکن است ندانند چگونه با شما رفتار کنند و نصیحت اشتباهی به شما بدهند.
ممکن است چیزهای نادرستی بگویند دربارهٔ خدا و روشی که او در مقابل مشکلات زندگی دارد. ممکن است قابل اعتماد نباشند و پشت سرتان غیبت کنند. پس نمیتوانید از هر کس و ناکس بخواهید در کنار شما باشد.
بدون دیدگاه